دوستانه
درباره وبلاگ


به وبلاگ من خوش آمدید اوقات خوشی رو در این وبلاگ براتون آرزو می کنم.

پيوندها
کویر لوت
گل سرخ
mahsa jo0o0n
asal-love68
دل دریایی
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان دوستانه و آدرس ashkan.az.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.









ورود اعضا:

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

<-PollName->

<-PollItems->

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 34
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 43
بازدید ماه : 43
بازدید کل : 48431
تعداد مطالب : 54
تعداد نظرات : 35
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


نويسندگان
اشکان

آخرین مطالب
<-PostTitle->


 
پنج شنبه 18 خرداد 1391برچسب:, :: 12:55 :: نويسنده : اشکان

 چهارشنبه دکتر "آ ز" در برنامه بسیار جالبی در باره گسترش سریع سرطان تیرویید در زنان خاطرنشان کرد که این افزایش میتواند احتمالا بعلت استفاده از عکسبرداری "ایکس ری" از دندان و ماموگرام باشد. وی اشاره کرد دندانپزشکان می¬توانند هنگام عکسبرداری پیش¬بند محافظ را  با لا آورده بطوری که گردن بیمار را کاملا بپوشاند.

  بسیاری از دندانپزشکان این زحمت را به خود نمی¬دهند. همچنین وسیله ای بنام "محافظ تیرویید" وجود دارد .

  تصادفن من دیروز برای ماموگرام سالانه رفته بودم . با اینکه احساس میکردم سوال احمقانه ای  خواهد بود اما در مورد "محافظ" سوال کردم . تکنیسین یکی از کشویی بیرون اورد .پرسیدم  چرا همیشه از ان استفاده نمی¬شود .وی جواب داد :"نمی¬دانم. باید بخواهید ." خوب اگر من این برنامه را ندیده بودم  چطور می¬توانستم درخواست استفاده  از آن را بکنم؟؟!! .

 
چهار شنبه 16 خرداد 1391برچسب:, :: 21:55 :: نويسنده : اشکان

********اس ام اس عاشقانه*********

**************************************************

یه روز معلم پرسید که عشق چند بخشه:

زود دستمو بردم بالا و گفتم:

یه بخشه ولی وقتی تو رو دیدم فهمیدم که عشق سه بخشه...
1-آتش دیدن تو  2-شوق با تو بودن۳ - واندوه بی تو بودن
از دل کوچه گذشتم از میون جاده ی خیس
این مسیر بدون برگشت که واسم هیچ آشنا نیست
میخوام آرامش بگیرم من که تو غصه اسیرم
حق من نیست مثل سایه توی تنهایی بمیرم…
سلامت میکنم ای غنچه ی راز / تو بودی از برای عشقم آغاز
تویی تنها دلیل زنده بودن / ندارم طاقتت با چشم در ناز

مثل یک درنای زیبا تا افق پرواز کن ، نغمه ای دیگر برای فصل سرما ساز کن

زندگی تکرار زخم کهنه دیروز نیست ، بالهای خسته ات را رو به فردا باز کن.

زین شاخه به آن شاخه پریدن ممنوع ، در ذهن بجز تو آفریدن ممنوع

غیر از تو ورود دیگران در قلبم ، عمرا ، ابدا ، هیچ ، اکیدا ، ممنوع!

با تو زمستان هم لحظه ها شکوفه می زنند انگار که هر ثانیه آغاز بهاری است

برای رسیدن به ” تو “

آری آغاز دوست داشتن است گر چه پایان راه نا پیداست

من به پایان دگر نیند یشم که همین دوست داشتن زیباست


آنگاه که آوار تنهایی روحت را در هم شکست ، گوشه ی قلبت را بنگر ،

من آنجا به انتظارت هستم


زندگی ابرهایی است با نام وفا  میریزد به جویی به نام صفا

میرود به رودی به نام عشق  میرسد به دریایی به نام وداع

جانا ز دست عشق تو ، یک دم نباشد راحتم / هر شب خیالت را کشم ، ای ماه تابان در برم


مردی نزد روانپزشک رفت و از غمی که در سینه داشت سخن گفت.

روان پزشک پاسخ داد : در شهر دلقکی ست که مردم را میخنداند و

شاد میکند نزد او برو تا غم خود را فراموش کنی ، مرد لبخند تلخی زد و گفت : من همان دلقکم!!!


بی تو آغاز می کنم من روزهای زرد را / اشک و آه و ناله ها و درد را

می نویسم بی تو بودن های من پایانم است / بی تو حامل می شوم اندوه و اشک سرد را
 
دو شنبه 4 ارديبهشت 1391برچسب:, :: 20:33 :: نويسنده : اشکان

انان كه با افكاري پاك و فطرتي زيبا در قلب ديگران جاي دارند را هرگز هراسي از فراموشي نيست چرا كه جاودانند


فرمان دادم تا بدنم را بدون تابوت و مومیایی به خاک بسپارند تا اجزاء بدنم ذرات خاک ایران را تشکیل دهد


باران باش و ببار و نپرس کاسه های خالی از آن کیست


من به خاطر ندارم در هیچ جهادی برای عزت و کسب افتخار ایران زمین مغلوب شده باشم


همیشه با هم یکدل و صمیمی بمانید تا اتحادتان موید و پایدار بماند


حرمت قانون را بر خود واجب شمارید و خصایل و سنن قدیمی را گرامی بدارید



ادامه مطلب ...
 
سه شنبه 8 فروردين 1391برچسب:, :: 21:46 :: نويسنده : اشکان

 آن نازنین کجاست که یادم نمیکند / صد غم به سینه دارم و شادم نمیکند

یک لحظه آنکه بی من هرگز نمی نشست / امشب به یاد کیست که یادم نمیکند . . .


گفت مجنون گر همه روی زمین / هر زمان بر من کنندی آفرین
من نخواهم آفرین هیچ کس / مدح من دشنام لیلی باد و بس . . .

لبریز غزل بیا همی آهسته / چون آیه بخوان مرا کمی آهسته
آهسته مرا رها بکن از سر عشق / تا در تو رها شوم دمی آهسته . . .

ما هرچه دویدیم به مقصد نرسیدیم / از عشق به جز مزه ی تلخش نچشیدیم ... 

 دیری است ندیده ام من الماس تنت

عابــر نشـــدم به کــــوچه یاس تنت
تبریز چـــــرا شده است فصل تن تو
خـــــواهم برسم به بندر عباس تنت !

 

گرچه کردم ذوقها از آشناییهای او / انتقام از من کشید، آخر جداییهای او . . .


 

نقش ِچشمان ِخمارت ، چه کشیدن دارد ! / سایه ساران ِدو زلفت ، چه لمیدن دارد !
آن قدر خوب و ملیحی که به یک جرعه نگاه / حس مستی لبت طعم چشیدن دارد . . . 

 



ادامه مطلب ...
 
پنج شنبه 4 اسفند 1390برچسب:, :: 11:56 :: نويسنده : اشکان

سلام دوستان،امیدوارم حالتون خوب باشه،معزرت میخوام 1 مدت نبودم،ولی در عوض میخوام 1 معما براتون طرح کنم ببینم کی میتونه جوابشو بده.

برادر زن **جاسم** میشه دایی زن **قاسم**، حالا جاسم چه کاره ی قاسم هست؟!؟!!!

 
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 17:17 :: نويسنده : اشکان

 

دل خوش از آنيم که حج ميرويم
 غافل از آنيم که کج ميرويم

کعبه به ديدار خدا ميرويم  
او که همينجاست کجا ميرويم

حج بخدا جز به دل پاک نيست
شستن غم از دل غمناک نيست

دين که به تسبيح و سر وريش نيست
هرکه علي گفت که درويش نيست

صبح به صبح در پي مکر و فريب
شب همه شب گر يه و امن يجيب

 
چهار شنبه 19 بهمن 1390برچسب:, :: 1:53 :: نويسنده : اشکان

باوفا! مهر تو اندر جان ماست/ زندگی بی دوستی زندان ماست 

کم بزن آتش دل بی تاب را /یاد خوبت روز و شب مهمان ماست . . .


عاقبت از غم عشق تو دیوانه شدم / باده بر دست شدم راهی میخانه شدم

 آن قدر حسرت میخانه کشیدم که ز شوق /  به تمنای شرابت همچو پیمانه شدم . . .
گفتی مسافری و من آنقدر عاشقم که
سال هاست نماز دلم را شکسته میخوانم . . .
متاسفانه توی قرن ۲۱ اسکل به کسی‌ گفته میشه که
قلبی پاک و بی گناه و مهربون داره
آدم فروش و نا رفیق نیست و از پشت خنجر نمیزنه . . .


ادامه مطلب ...
 
یک شنبه 16 بهمن 1390برچسب:, :: 12:38 :: نويسنده : اشکان

 

میگذرد روزی این شبهای دلتنگی ، میگذرد روزی این فاصله و دوری، میگذرد روزهای بی قراری و انتظار ، میرسد همان روزی که به خاطرش گذراندیم فصلها را بی بهار ، و از ترس اینکه بهم نرسیم شب تا صبح را اشک میریختیم
تا عشق تو آمد در قلبم، تو رفتی ، تا آمدم بگویم نرو ،رفته بودی ، تا خواستم فراموشت کنم خودم را فراموش کردم
این من هستم که وفادار خواهم ماند ، این تو هستی که تنها بی وفایی از تو جا خواهد ماند!
این من هستم که آخرش میسوزم ، این تو هستی که میروی و من با چشمهای خیس به آن دور دستها چشم میدوزم

همیشه جایی بود که با دیدنش یاد تو در خاطرم زنده میشد ، همیشه آهنگی بود که با شنیدنش حرفهایت در ذهنم تکرار میشد

آن لحظه ها همیشگی نبود ، عشق تو در قلبم ماندنی نبود ، بودنت در کنارم تکرار نشدنی بود!

اگر بدانی جایگاهت کجاست ، مرا باور میکنی

اگر بدانی چقدر دوستت دارم ، درد مرا درمان میکنی
تو عزیزی برایم ، تو بی نظیری برایم ، حرف دلم به تو همین است ،
قلبت می ماند تا آخرین نفس برایم

از خدا دیگر هیچ نمیخواهم ، دیگر هیچ آرزویی ندارم ،
رویایم را میخواستم که به آن رسیدم ، دنیا را میخواستم که آن را به دست آوردم ،
رویایی که همان دنیای من است، و تویی که همان دنیای منی….

خورشید بتابد یا نتابد، ماه باشد یا نباشد، شب و روز من یکی شده

، فرقی ندارد برایم ، همه چیز برایم رویا شده ، عشق تو برایم آرزو شده ،

به رویا و آرزو کاری ندارم ، حقیقت این است که دوستت دارم!


همیشه میترسیدم تو را از دست بدهم ،

همیشه میترسیدم رهایم کنی ،مرا تنها بگذاری

اما…. تو آنقدر خوبی، که به عشق و دوست داشتن وفاداری
که حتی یک لحظه نیز فکر نبودنت را نمیکنم
همین مرا خوشحال میکند ، همین مرا به عشق همیشه داشتنت امیدوارم میکند

در اوج آسمان به دنبال تو ، هر جا میروی باز هم یکی هست به دنبال تو

تویی که در قلب منی و منی که همیشه فدای توام
دیگر به دنبال بهترین ها نیستم ، من شیفته آن خوبی های توام

 



ادامه مطلب ...
 
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 23:44 :: نويسنده : اشکان

 

خسته دل فرش سلیمان، فویل تو

گو سلیمان فویل بین از رو برو

*

خیره گردد در تو چشم آقتاب

لامپ ده وات است پیشت ماهتاب

*

ای که کارت با زغال و آتش است

ای که رویت قرمز و هامون وش است

*

می نشیند روی چشم تو زغال

بعد از آن آغاز گردد قیل و قال

*

زیر پایت کاسه ای از تنباکو

لیمو و آلبالو و سیب و هلو

*

گر نباشی جمله خاکستر شود

آنقدر سوزد که بی مادر شود

*

دیده ام من جعبه ی روی تو را

دیده ام من رنگ گیسوی تو را

*

تو لطیفی همچو برگ نسترن

خشخشی کن دیده ای افکن به من

*

هر چه مانی روی قلیان بهتر است

گوش نا محرم ز اسرارت کر است

*

جعبه ات دارد یکی مادر بزرگ

بسته جای روسری شالی بزرگ

*

خیمه ای دارد ز قصر شاه به

چهره پیر اما ز روی ماه به

*

دست او قلیان چوبی استوار

می زند موج از دو چشمانش قرار

*

قالی و پشتی فضایی مشت مشت

زیر پایش سبز سبز و دشت دشت

*

ای بزرگا ای پلنگ شیر زن

رخصتی ده تا کنم فاش این سخن

*

همچو سیمرغ است هر فویلی بسوخت

آسمان فویلی دگر بر قله دوخت

***

یک شبی سی سیم گرد هم شدند

تا که عزم قله ی سی سیم کنند

*

سیم ها از جنس های مختلف

هر یکی شمشاد قد همچون الف

*

آهنی آلمینیوم نقره طلا

سرب و قلع و چودن و روی و ریا

*

فخر ها بفروختند و ناز ها

از هنر های خود و اعجاز ها

*

شرح استحکام گفت آهن بسی

پشت او را می نخواباند کسی

*

آلمینیوم از سبک بالی بگفت

از سرور و وجد و خوشحالی بگفت

*

نقره از تیره نگشتن حرف زد

درصد خالص شدن تا مزر صد

*

از رخ زیبای خود گفتا طلا

از دو چشمان قشنگ دلربا

*

سرب و قلع از صنعت و چودن همی

روی هم از زهد خود گفتا دمی

*

ابتدای راه آسان می نمود

تا که دارد جرات و صبر و وجود

*

تا رسیدش فصل باران آن حدید

بعد چندی خورده گشت و دل برید

*

آسمان تا کار دست باد داد

آلمینیوم را به دست باد داد

*

چون خلوص نقره بودش زیر صد

در حریم صبر ره وارونه زد

*

گشت آلوده طلا خوردش فریب

برد کس او را به چشمک توی جیب

*

سرب و چودن خود به صنعت باختند

همچو قلع از خویش قالب ساختند

*

روی، بیچاره شد از دست ریا

چون که مشتش در نهایت گشت وا

***

آنکه تا آخر رسیدش فویل بود

آن که با چشمی دل ما را ربود

*

زبتدا گفتا که جنسم عاشقی است

آهن و سرب و طلا پیشم یکی است

*

گاه سختم گاه نرمم خالصم

از ریا دورم در این ره مخلصم

*

فکر من جز قله ی سی سیم نیست

جان جز پای او تقدیم نیست

*

من عمل را دوست دارم بشتر

تا سخنرانی و حرف بی اثر

*

رفت تا بر قله آمد بر قرار

با زغال و تنباکو شد هم جوار

***

چون که خواهی او گذاری روی قل

خوب چفتش کن مباش از کس خجل

*

یک کمی او را مقعر کم عزیز

یک دو سوراخی بکن با شی تیز

*

گر که شل باشد نخواهد کام داد

چون هوا خواهد کشید از زیر جام

*

باش تا خیلی نچسبد رو توتون

چون که سوزد تنباکو چسبد به اون

*

فویل آشپذ خانه کفری بیّن است

وصله ای ناچسب و بس نا همگن است

*

جا بیفتد هر چه گردد زرد تر

هر چه سوزانند گردد مرد تر

*

چون که سوراخش بشد قدر شکاف

وقت تعویض است ای سیمرغ قاف

***

بعد از این شرح از سر قلیون کنم

اشک ها ریزان و دل ها خون کنم

*

داشفنر شعر تو در هفت آسمان

نیست مانندش به جان هردومان

داشفنر


 
چهار شنبه 5 بهمن 1390برچسب:, :: 23:38 :: نويسنده : اشکان

گر که عمر ما دهد یک دم مجال

گویم از شرح دل سرخ زغال
*
گرمی خورشید پیش آن هواست
هر که بیند گوید این صدقش رواست
*
لحظه ای بنشین کنارم ای عمو
بشنو از من نکته ها را مو به مو
*
لعل گل پیش زغالت هیچ نسیت
گر بپرسی نمره اش گویم که بیست
*
جمله خاکستر دهد چون خاک زر
جمله بینا می کند هر کور و کر
*
خاک پای یار ول کن بی خود است
خاک خاکستر چشیدن در مد است
*
ابتدای کار رنگش چون شب است
شیوه ی کارش سیاهی مذهب است
*
بعد آن روی اجاقی می رود
چون که در میخانه ساقی می رود
*
کم کمک از زیر سوزان می شود
گوشه هایش بس فروزان می شود
*
این بماند نکته ای آمد به یاد
شرح این مطلب کنون باید بداد
*
در زمانی دور بودش دختری
قد و بالالیش بلند و دلبری
*
دخترک شه زاده ای خر پول بود
کشته دادن بهر او معمول بود
*
نام او بودش فورزان خوشکله
آن که وصلش بهر مردم مشکله
*
خواستگاران در پی اش هر روز و شب
هر یکی عاشق تر و در سوز و تب
*
هر کسی آمد جواب رد گرفت
نمره اش را از معلم بد گرفت
*
تا که روزی قرعه با جایی فتاد
قرعه با یاران شیدایی فتاد
*
جمع آنان بود ثالث در شمار
بچه های عاشق و مست و خمار
*
نام اول بود معمولی زغال
صاحب کارخانه و ماشین و مال
*
دومی بودش به نام جکسونی
خوش لباس و خوش سخن با هارمونی
*
سومی بودش لیموی سرخ رو
خوشکل و مشتی و شیرین چون هلو
*
هرسه با هم سو فروزان آمده
هر یکی از عشق سوزان آمده
*
چون که قصر یار آمد در پدید
چشم جز آن جای دیگر را ندید
*
پای در آمد برفتش اولی
رفت داخل دومی با معطلی
*
تا که سوم شد بگفتندش کجا
چون تو بی پولی تو را داخل نیا
*
گفت لیمو، بچه ها یاری دهید
آن دو رفتند و به خود یاری ندید
*
گفتگوی پاسبان رفت و لیمو
جمله استادند آنجا روبرو
*
گفت لیمو عاشقم دیوانه ام
گفت با این حال ها بیگانه ام
*
گفت بعدا می دهم پول تو را
گفت خوردم من هم آن گول تو را
*
گفت من از راه دوری آمدم
گفت اینجا من چه جوری آمدم؟
*
هرچه لیمو گفت راهش بسته بود
نقش غم بر قلب او بر بسته بود
*
گفت باشد خواهم اینجا ماند من
گر بروید زیر پایم هی چمن
*
پیر مردی می شد از آنجا عبور
گفت لیمو ای تو مرد با شعور
*
ای که در این شهر داری خانه ای
خواهم از تو آدرس جانا نه ای
*
اند این قصر خفن باشد کجا
خوابگاه دختر شاه شما
*
گفت گویم من فقط چیزی بده
در کف دستم زری سیمی بنه
*
گفت لیمو من فقیرم هم چو تو
گفت او پس با جهنم گم برو
*
دید گویی چاره ای دیگر نماند
لاجرم او پیر هن از تن دراند
*
گفت این را گیر و دیگر گو سخن
گو نشان از پنجره با جان من
*
پیر مردش گفت و او فرصت نداد
رفت و در پای اتاق گل بماند
*
از قضا باران گرفت آن شب چو تیر
گشت چرخ نیلگون هم رنگ قیر
*
دست دور خویش می چرخاند هی
 خسته و نالان شدش هم ساز نی
*
گفت با خود ای فروزان من ببین
سوزش سرمای این تن را بیین
*
در حریم خویش بستی راه من
حال بشنو پای در این آه من
*
عاشق شیدای در باران منم
شاخ دلگیران و غمداران منم
*
گر که باران سرد می بارد سرم
حس ندارم چون که من عاشقترم
*
پای دربت خواستی جان می دهم
پای درگاه تو ایمان می دهم
*
من اگر بی مایه ام عاشقترم
گل مرو با این سبب پیش از برم
*
شب برفت و زیر باران خواب رفت
آب رفت و آب رفت و آب رفت
*
صبح آمد آن دو نامرد شفیق
تازه افتادند یاد آن رفیق
*
مست از درگاه بیرون آمدند
با دل پر رنج و پر خون آمدند
*
هر دو را رد کرده بودش آن نگار
گفت با من نیست وصلت با دو خار
*
آن دو گشتی در کنارا آمده
بهر یار خویش حالا آمده
*
ناگهان دیدند کس بر روی خاک
روی نورانی و صورت پاک پاک
*
همچنان خواند نگار خویش را
می کند هی جمله کار خویش را
*
پیر هن بر تن نبودش سوز بود
روی او روشن به سان روز بود
*
یک نظر با آن دو کرد و رو گرفت
آن دو با حالش شدند اندر شگفت
*
گفت از من دور شید ای بد سران
تا بمانید از کنارم در امان
*
من فروزانم کنون چون یار خود
من چه سوزانم بر دلدار خود
*
آن دو رفتند و همانجا او نشست
تا که کم کم جان او از هم گسست
*
خاک او را باد بردش سوی یار
تا که آمد پیش دلدارش قرار
*
بر سر زلف نگارش می نشست
جمله در وصل اش نشست و مست مست
*
پس فقط لیمو بزن روی اجاق
طبق آن راهی که آمد در سیاق
*
بعد از آن کم کم فروزان می شود
همچو نی از سوز نالان می شود
*
بعد، آن را گیر با یک انبری
یا که سیخ تا شو یا گاز انبری
*
در زغال گردان بنه با احترام
بعد چرخانش به سان چرخ بام
*
حلقه ی دام است این چرخیدنش
می نوازد چشم را با دیدنش
*
چون رسد پایان بگیرد گر چنان
وصل گرداند نهان را در عیان
*
بعد آن گویم ز فویل  و تنباکو
باقی این قصه بشنو ای عمو
*
داشفنر را دوستان یاری دهید
بشنوید این درد و دلداری  دهید